کد مطلب:129762 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:216

سرنوشت شمر بن ذی الجوشن
مسلم بن عبدالله ضبابی گفت: هنگامی كه مختار ما را شكست داد من همراه شمر بودم. چون غلام به ما نزدیك شد، [1] شمر گفت: فرود آیید و دور شوید. ما از او دور شدیم تا آنكه غلام به او نزدیك شد؛ و شمر حمله كرد و او را كشت. آنگاه رفت تا در كنار روستایی به نام كلتانیه بر ساحل نهر در كنار تلی فرود آمد. سپس از روستا مردی نیرومند را گرفت و نامه ای به او داد و گفت: هرچه زودتر آن را به مصعب بن زبیر برسان... او رفت تا به روستایی درآمد كه ابوعمره همراه پانصد سوار از سوی مختار برای كاری به آنجا آمده بود. مردی از یارانش نامه را برایش خواند و او پس از خواندن عنوان نامه، درباره ی شمر و جای او پرسید. او گفت كه در سه فرسخی آنهاست... مسلم بن عبدالله گوید: به شمر گفتم كه كاش از این محل می رفتیم كه ما بر تو بیمناكیم! گفت: وای بر شما آیا همه این بی تابی ها از بیم دروغگوست؟! - به خدا سوگند - هنوز سه روز در اینجا نمانده ام! ما تازه به خواب رفته بودیم كه سپاه از تپه بر ما مشرف شد و ما را به محاصره درآورد این در حالی بود كه شمر برهنه شده و پارچه ای رویش انداخته بود. ما عقب نشینی كردیم و او را ترك گفتیم.

شمر شمشیر به دست به آنان نزدیك شد و اندكی بعد شنیدیم كه خبیث كشته شد! ابوعمره او و یارانش را كشت. چون سرها را نزد مختار آوردند، به سجده افتاد. آنگاه سرها را در محله ی كفاشان نصب كردند. [2] .



[1] در ذوب النضار، ص 116 آمده است: چون مختار از فرار شمر و چند تن ديگر از قاتلان حسين (ع) آگاه شد، يكي از غلامان سياه خود به نام رزين يا به قولي زربي را - كه مردي شجاع بود - همراه ده تن ديگر فرستاد تا او را دنبال كند و سرش را بياورد».

[2] ر. ك. ذوب النضار، ص 118 - 116.